امام کاظم(ع):
نام مبارک: موسی، لقب مهشور: کاظم و عبدصالح، کنیه مشهور: ابوابراهیم، نام پدر: جعفر الصادق(ع)، نام مادر: حمیده مصفاء، ولادت: هفتم رجب سال 183 هجری در زندان، عمر مبارک: 55 سال، مدت امامت: 35 سال، محل قبر مطهر: کاظمین.
فرازهایی از سیره نورانی آن امام بزرگوار:
الف) پدر و مادر
پدر امام موسی کاظم(ع) ، امام ژصادق(ع) است، امامی که به شهادت تاریخ همواره یا در حال نماز بود یا در حال روزه و یا در حال تلاوت قرآن کریم، پیشوای عظیمالشانی که بنیانگذار دانشگاه جعفری و احیاءگر فقه اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به حساب میآید.
مادر امام موسی کاظم(ع) حمیده است که بانویی بود پارسا، بافضیلت، دانشمند و از جمله راویان حدیث، بانویی که امام صادق(ع) درباره او فرمود: حمیده همچون طلایی باب است که از هر نوع پایدی پاک و پاکیزه است.
سطح دانش و تقوای این بانوی گرانقدر به حدی بود که امام صادق(ع) به بانوان دیگر توصیه میکرد نزد حمیده رفته و مسائل شرعی را از او بیاموزند.
ب) نهی از نامگذاری بد
امام موسی کاظم(ع) نوزادی بیش نبود که یعقوب سراج به عشق دیدن نو رسیده امام صادق(ع) بر ایشان وارد شد یعقوب به این طفل سلام کرد نوزاد امام صادق(ع) جواب سلام یعقوب را به شیوایی تمام ادا کرد و همچنان که در گهواره بود یعقوب فرمود: برو آن نام را که دیروز بر دخترت گذاشتهای عوض کن و سپس نزد من بیا، زیرا خداوند چنان نامی را ناپسند میداند.
یعقوب سراج با شنیدن این تذکر یکهای خورد و به خانه برگشت، اسم دخترش را که حمیرا بود تغییر داد پس به حضور امام رسید.
نکته قابل توجه و مهمی که در این روایت وجود دارد. اهمیت نامگذاری فرزند است.
ج) مبارزه با دینداری سطحی
روزی امام موسی کاظم(ع) وارد مسجد مدینه شد و حسن عبدالله که عالمی پارسا و با نفوذ بود را نزد خود فراخواند او نزد امام(ع) آمد و پس از گفتوگویی امام به او چنین فرمود: ای حسنبن عبدالله من شیوه عبادت و زهد تو را دوست دارم ولی نسبت به کمی معرفت تو نگرانم. تو انسان عابدی هستی ولی معرفت نداری و آگاهی و شناخت شعیف است، برو معرفت بیاموز!
حسینبن عبدالله سوال کرد: یا رسولالله(ص) معرفت چیست؟
امام فرمود: برو مسائل دینی را به طور عمیق بفهم و احادیث را بیاموز تا به معرفتت افزوده شود! از این روایت استفاده میشود چه بسا دینداری بسیاری از ما نیز موجبات نگرانی امام موسیبن جعفر(ع) را فراهم آودره باشد بسیاری از ما تنها به پوسته نازکی از دین وصل هستیم، ایمان ما ایمانی فصلی و مقطعی است و با اندکی وزش بادهای مختلف(هوا و هوس) در معرض لغزش و از بین رفتن قرار میگیرد لذا باید دست توسل به دامان پاک آن امام همام زده و از روح مطهرش استعداد جوسسم تا به ما نیز توفیق کسب معرفت و به دست آوردن ایمان عمیق و ریشهای عطا شود.
د) عبادت و بندگی
امام موسیبن جعفر(ع) به بهترین وجه و با حالتی بسیار محزون قرآن کریم را تلاوت میفرمود، هیچ شنوندهای بر امام نمیگذشت مگر این که از نوع تلاوت و حال معنوی امام به گریه میافتاد.
امام گاهی از خون خدا چنان اشک میریخت که محاسن شریفش از آب چشم حضرت مرطوب میشد.
شبها را همواره به مناجات و دعا و عبادت مشغول بود حتی در زندان دست به دعا بر میداشت و عرضه میکرد: بار پروردگارا! من همواره از تو میخواستم مکان خلوتی را به من عنایت فرمایی تا در آنجا عبادت تو را بجای آورم و اکنون تو آن را اجابت نمودهای!
شخصی به نام عبدالله قزوینی میگوید: روزی نزد فضلبن ربیع میرفتم، او در حالیکه بر بام خانهاش نشسته بود مرا پیش خود فراخواند، نزد او رفتم، گفت: عبدالله از این روزنه نظر کن، در آن خانه چه میبینی؟ نگاه کردم، گفتم جامهای روی زمین افتاده.
گفت: خوب نگاه کن تاملی کردم و گفتم مردی است که به سجده رفته است. گفت: آیا او را میشناسی؟ گفتم نه، گفت: او مولای تو موسیبن جعفر(ع) است من شب و روز مراقب او هستم او را نمییابم مگر با این حالت که تو دیدی.
ه) درایت و آیندهنگری
روزی برای هارون الرشید لباس فاخر و گران قیمت آوردند هارون آن لباس را به علی ابن یقطین وزیر خود بخشید، از آنجا که علیبن یقطین از جمله شیعیان، مخلص و ارادتمندان امام موسی کاظم(ع) بود و طبق صلاحدید خود امام (ع) در دربار هارون خدمت میکرد لباس را توسط پیکی به عنوان هدیه به حضرت امام موسی کاظم(ع) فرستاد امام هدیه را گرفت و سپس آن را توسط شخص دیگر برای علیابنیقطین باز پس فرستاده و به او پیغام داد که این لباس را در منزل خود نگهداری کند، چرا که به زودی به آن نیازمند خواهد شد. چند روز بهد هارون یکی از غلامان خویش را مورد توبیخ قرار داد و او را عزل نمود غلام هم برای چاپلوسی و تملق به هارون گفت: تو مرا عزل میکنی در حالی که یکی از شیعیان واقعی موسیبن جعفر(ع) را در دربارت راه داده و پست کلیدی را به او دادهای!
هارون گفت: درباره چه کسی سخن میگویی؟ گفت: علیابنیقطین را میگویم او رابطه بسیار نزدیکی با موسیبن جعفر امام شیعیان دارد و همواره با او در ارتباط است.
هارون گفت: از کجا بدانم تو راست میگویی؟ غلام گفت: همین چندی پیش لباس را که به او هدیه داده بودی به موسی بن جعفر(ع) هدیه کرد.
هارون برآشفت و همان لحظه دستور داد علیابنیقطین را حاضر کنند. به محض ورود علی هارون به او گفت: آن لباس فاخر که به تو دادم چه کردی؟ علی گفت: آن لباس در منزل است هارون گفت زود ان را بیاور تا ملاحظه کنم. علیابنیقطین خادمی را فرستاد و بلافاصله آن لباس را از منزل به نزد هارون آورد خارون با دیدن لباس خشمش فرو نشست و گفت: آن را به منزل برگردان به من گزارش خلاف داده بودند.
و) توبیخ به مدیر خطا کار
چنانچه در بخش پیشین اشاره شد علیابنیقطین از جمله شیعیان و ارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت بود و بنا به ملاحظاتی طبق نظر امام موسی بن جعفر(ع) در دربار هارون و به عنوان وزیر هارون همچنان ادامه خدمت میداد.
روزی مردی ساربان به نام ابراهیم به دلیل مشکلی که داشت نزد علیابنیقطین رفت اما ملازمان وزیر او را راه ندادند و ابراهیم مایوس شده و به خانه برگشت اتفاقا همان سال علیابنیقطین به حج مشرف شد وقتی وارد مدینه شد عزم زیارت مولایش موسی بن جعفر(ع) را کرد امام بر خلاف همیشه حضرت او را به حضور نپذیرفت. روز بعد امام را در خارج از منزل ملاقات کرد و به او عرض کرد: یابن رسول(ص) دیروز قصد زیارت شما را داشتم اما مرا به حضور نپذیرفتنی آیا خطایی از من سر زده است مه مستوجب چنین تنبیهی شدهام؟!
امام فرمود: بله چرا به ارباب رجوع خود بیاعتنایی نمودهای؟ ابراهیم ساربان به دفترت آمده و او را به حضور نپذیرفتهای؟!
ای علیابنیقطین از محضر امام خداحافظی کرد و به هر ترتیبی بود در اولین فرصت خود را به کوفه رساند و به منزل ابراهیم ساربان رفت ابراهیم که از دیدن وزیر دربار هارون شگفت زده شده بود پرسید از من چه میخواهی؟
علیابنیقطین گفت: ابراهیم! آمدهام بخاطر آن روز از تو عذر خواهی کنم چرا که خداوند متعال و امامم موسی بن جعفر(ع) از این کار من به خشم آمدهاند پس صورتش را روی خاک گذاشت و ابراهیم را قسم داد که پای خود را روی صورت او بگذارد تا مطئمن شود که او را بخشیده است. ابراهیم گفت: من تو را بخشیدم و ادعایی ندارم ضرورتی به این کار نیست، امام علیابنیقطین اصرار کرد و ابراهیم به ناچار پای خود را روی صورت آقای وزیر گذاشت. علیابنیقطین برخاست و از همانجا به مدینه آمده و به حضور امام(ع) رسید امام نیز توبه او را پذیرفت و او را مورد عنایت خویش قرار داد.
ز) برخورد تربیتی با گناهکار
روزی امام موسی کاظم(ع) از کوچهای میگذشت ناگاه صدای ساز و آواز خانهای توجه امام را جلب کرد اتفاقا کنیزی درب آن خانه بود امام از او سوال کرد: ای کنیز صاحب تو آزاد است یا بنده؟
کنیز گفت: مولای من آزاد است. امام فرمود: راست گفتی اگر او بنده بود از خدا پروا میداشت و اینگونه مشغول معصیت نمیشد. امام این را گفت و رفت. کنیز هم به درون خانه برگشت ارباب از علت تاخیر کنیز پرسید و کنیز تمام ماجرا و همه سخنان امام را برای او تعریف کرد ارباب احساس کرد این برخورد و این نوع سخن مربوط به اشخاص عادی نیست لذا با همان لباس و بدون کفش داخل کوچه شد و به دنبال شخص رهگذر رفت وقتی به او رسد دید حدسش درست است او کسی نیست جز پیشوای شیعیان امام موسینبن جعفر(ع) خود را روی پاهای مبارک حضرت انداخت عرق شرم روی پیشانیش نشسته بود و از امام تقاضای بخشش و توفیق توبه میکرد امام هم توبه او را پذیرفت و از آن به بعد بشرحافی از جمله یاران و خواص شد.
حجت الاسلام مسعود صفی یاری مدیر کل تبلیغات اسلامی کردستان
برای مشاهدۀ منبع این مطلب اینجا کلیک نمایید.