«ن وَالقَلَمِ»

«ن وَالقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ» «سوگند به قلم و آنچه می‏نویسند.»، اطلاعاتی در باب علم تعلیم و تربیت در اسلام، ایران و جهان

«ن وَالقَلَمِ»

«ن وَالقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ» «سوگند به قلم و آنچه می‏نویسند.»، اطلاعاتی در باب علم تعلیم و تربیت در اسلام، ایران و جهان

مبارزات سیاسی و اجتماعی امام سجاد (ع)

 

امام سجاد (ع) چهارمین امام معصوم شیعیان و فرزند امام حسین (ع) است .

زین العابدین، زین الصالحین، وارث علم النبیین، المجتهد، الزکی، الامین، البکاء و...، از جمله القاب آن حضرت و ابوالحسن، الخاص، ابومحمد، ابوالقاسم و... از کنیه های آن بزرگوار می باشد.

آن حضرت دو سال از دوران امامت امام علی (ع)، ده سال از امامت امام مجتبی (ع) و ده سال از امامت پدر بزرگوارش را درک کرد و پس از آن به مدت 34 سال امامت و هدایت جامعه اسلامی را بر عهده داشت. (1)

   

خلفای هم عصر امام سجاد (ع)

یزید بن معاویه (64-61 هـ . ق)؛ عبدالله بن زبیر (73-61 هـ .ق) معاویه بن یزید (چند ماه از سال 64 هـ . ق)؛ مروان بن حکم (نه ماه از سال 65 هـ .ق)؛ عبدالملک بن مروان (85-65 هـ . ق)؛ و ولید بن عبدالملک (94 - 86 هـ .ق) از جمله خلفای عصر امامت آن حضرت بودند.

این دوران، دورانی نا امید کننده برای امام به شمار آمد، زیرا حکومت های ستمگر، عرصه را بر امام و یاران او تنگ کرده و در همه جا ترس و وحشت حکم فرما بود.

برای آشنایی بهتر با وضعیت اجتماعی آن زمان، به دوره زندگی یکی از فرمانروایان عصر امام سجاد (ع) اشاره می کنیم.

 

حکومت عبدالملک بن مروان

 در آن دوران سردمداران حکومت، با اهانت آشکار به مقدسات اسلامی ، حکومت اسلامی را تبدیل به حکومتی خودکامه کرده بودند و از سوی دیگر، بی احترامی زیادی در حق مردم روا می داشتند .

عبدالملک، فردی بسیار حیله گر بود که پس از مرگ پدرش به حکومت رسید. تاریخ نویسان درباره ی او حرف های ضد و نقیضی زده اند؛ از جمله گفته اند: وی سرگرم تلاوت قرآن بود که خبر مرگ پدرش مروان و آغاز خلافت خود را دریافت کرد. با شنیدن این خبر، قرآن را بست و گفت: اکنون میان من و تو جدایی افتاد و دیگر مرا با تو کاری نیست.

 

بی شک به اسیری رفتن اهل بیت امام حسین (ع) در به ثمر رساندن قیام آن حضرت، نقش بسزایی داشته است، زیرا اگر آنان در طول اسارت با بردباری و شهامت، فاجعه کربلا را برای مردم بازگو نمی کردند و مردم از نزدیک با آنها آشنا نمی شدند، هرگز شهادت امام تا این حد شهرت پیدا نمی کرد و بنی امیه و به ویژه یزید رسوا نمی شدند.

در میان بازماندگان حادثه کربلا بیش از همه، امام زین العابدین (ع) و زینت کبری (س) در بیدار ساختن مردم مؤثر بودند. امام سجاد (ع) با آن که به هنگام شهادت پدرش بیمار بود و از شهادت پدر ، برادران و یاران امام (ع) دلی اندوهگین داشت، اما این رنج ها مانع از انجام وظیفه اش نشد و از هر فرصتی برای روشن ساختن افکار مردم استفاده کرد.

امام سجاد (ع) فاصله کربلا تا کوفه را در شرایطی سخت همراه با سکوت گذراند و جز ذکر خدا و صحبت با اهل بیت (ع) حرف دیگری نمی زد، اما هنگام ورود به شهر کوفه، زبان به سخن گشود و با افشاگری به خصوص در کاخ ابن زیاد چهره پلید یزیدیان را بر ملا ساخت.

ابن زیاد ، قبل از آن که اسرا وارد قصر (دارالاماره) شوند، اذن عمومی داد که هر کس می خواهد، به قصر وارد شود. آن گاه دستور داد تا آل الله را وارد دارالاماره کنند. سپس سر مبارک امام حسین (ع) را مقابل او گذاشتند و او بی شرمانه به وسیله چوب دستی خود به سر مبارک آن حضرت می زد... در این هنگام رو به امام سجاد (ع) کرد و گفت: اسمت چیست؟

امام فرمود: علی بن الحسین هستم.

ابن زیاد: مگر علی بن الحسین را خدا نکشت؟

امام (ع): برادر بزرگ تری داشتم که او نیز علی نامیده می شد و مردم او را کشتند.

ابن زیاد: مردم نکشتند، بلکه خدا او را کشت.

امام (ع): البته خدا هر جانی را هنگام مرگ می گیرد و هیچ کس بدون اذن تکوینی الهی نمی میرد. (2)

حاضر جوابی امام (ع)، برای ابن زیاد، سنگین و غیر قابل تحمل بود. لذا دستور داد گردن آن حضرت را بزنند. هنگامی که ، زینب کبری خود را سپر آن حضرت کرد و ابن زیاد را از تصمیمش نهی می کرد، امام سجاد (ع) برآشفت و گفت: «آیا ما را به قتل تهدید می کنی؟ آیا تاکنون نفهمیدی که کشته شدن، عادت ما و شهادت، کرامت و فخر ماست؟» (3)

 

سرزمین شام نیز ازآن زمان که به قلمرو مسلمانان درآمد تا عصر امام سجاد (ع)، فقط حاکمان بنی امیه را در خود دیده بود. مردم این سرزمین نه محضر رسول خدا (ص) را درک کرده بودند و نه روش اصحاب آن حضرت را. شامیان، اسلام را در چهره امویان دیده و فقط آنان را بازماندگان و خاندان پیامبر می دانستند. تمام تلاش حکومت این بود که مردم شام در جهل و بی خبری باقی بمانند.

وظیفه امام سجاد (ع) آن بود که در چنین شهری، اهل بیت عصمت و رهبران واقعی جامعه اسلامی را به شامیان بی خبر بشناساند.

 

امام و معرفی اهل بیت (ع)

از درخشان ترین دوران زندگی امام سجاد (ع)، سخنان افشا گرانه او در مسجد اموی بود.

امام (ع) در لباس اسارت ، همان جهاد عظیمی را انجام داد که حسین بن علی (ع) در کربلا با خون و شهادت به انجام رسانده بود. او با ایراد یک خطبه ، تحولی بزرگ در امپراتوری شام و در بین مردم آن ایجاد نمود.

روزی یزید، خطیب درباری خود را به منبر فرستاد و او در مذمت و نکوهش امام علی و حسین (علیهما السلام) و مدح معاویه و یزید سخن گفت. ناگاه امام سجاد (ع) از میان جمعیت فریاد برآورد:

«وای بر تو ای خطیب! خشنودی خلق را به خشم خداوند خریدی و جایگاهت را در آتش دوزخ قرار دادی!؟»

آن گاه از یزید خواست تا اجازه دهد بالای منبر برود و سخنی برای مردم بگوید.

یزید علی رغم این که تمایلی به این کار نداشت و می دانست اگر ایشان بر فراز منبر برود خاندان ابوسفیان را رسوا خواهد کرد، با اصرار مردم به او اجازه سخن داد.

آن گاه امام سجاد (ع) چنین فرمود: «مردم! خداوند به ما خاندان پیامبر «شش» امتیاز ارزانی داشته و با «هفت» فضیلت بر دیگران برتری بخشیده است. شش امتیاز ما این است که خدا به ما علم، حلم، بخشش و بزرگواری، فصاحت، شجاعت و محبت بخشیده که مکنون در دل های مؤمنان است.

هفت فضیلت ما این است که پیامبر برگزیده ی خدا از ماست، صدیق (علی بن ابی طالب) از ماست، جعفر طیار از ماست، شیر خدا و شیر رسول او (حمزه ی سید الشهدا) از ماست، دو سبط این امت (حسن و حسین) از ماست، زهرای بتول (یا مهدی امت) از ماست.

ای مردم! هر کس که مرا می شناسد که می شناسد و هر کس که نمی شناسد، خود را به او می شناسانم.

من پسر مکه و منایم، من پسر زمزم و صفایم، من فرزند آن بزرگواری هستم که حجرالاسود را با گوشه عبا برداشت...

منم فرزند علی مرتضی، منم فرزند کسی که آن قدر با مشرکان جنگید تا زبان به لا اله الا الله گشودند... .

منم پسر فاطمه زهرا، سرور زنان جهان، منم فرزند خدیجه کبری، من پسر آنم که او را به ستم به خون کشیدند و سرش را از قفا بریدند، من پسر آنم که تشنه جان داد و تن او بر خاک کربلا افتاد و عمامه و ردای او را ربودند در حالی که فرشتگان آسمان در گریه بودند... من پسر آنم که سرش را بر نیزه نشاندند و زنان او را از عراق به شام به اسیری بردند. »

در این هنگام صدای گریه و شیون مردم بلند شد. یزید که ترسید شورش بر پا شود، به مؤذن دستور داد اذان بگوید. وقتی به «اشهد ان محمد رسول الله» رسید، امام از بالای منبر رو به یزید کرد و گفت:

«آیا محمد جد من است یا جد تو؟ اگر بگویی جد توست، دروغ گفته ای و حق را انکار کرده ای و اگر بگویی جد من است، پس چرا فرزندان او را کشتی!؟

شامیان حاضر در مسجد که تحت تأثیر تبلیغات امویان در غفلت به سر می بردند و خاندان پیامبر را نمی شناختند، با ایراد این خطبه متوجه واقعیت شدند، به همین دلیل یزید از ادامه خطبه جلوگیری کرد و سپس برای کسب وجهه عمومی، گناه را به گردن ابن زیاد انداخت.

 

عظمت و شخصیت امام سجاد (ع)

 

شخصیت و عظمت امام (ع) به حدی بود که دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار می داد.

یزید بن معاویه پس از واقعه «حره» دستور داد تمام مردم مدینه در مقابل برده با وی بیعت کنند، امام سجاد (ع) از این فرمان استثنا شده بود. (4)

در روایات تاریخی آورده اند که: هشام بن عبدالملک، خلیفه اموی برای مراسم حج به مکه آمده بود. به هنگام طواف، فشار جمعیت چنان بود که موفق به استلام (لمس) حجرالاسود نشد.به ناچار در کناری نشست تا خلوت شود.

در این هنگام امام زین العابدین (ع) وارد مسجد الحرام شد و به طواف پرداخت. مردم با مشاهده آن بزرگوار راه را برای او باز کردند.

هشام از مشاهده عظمت امام و احترامی که مردم برای ایشان قائل بودند ، ناراحت شد.

فردی از شامیان از هشام پرسید: این مرد کیست که مردم چنین او را بزرگ می دانند؟ هشام از بیم آن که مبادا همراهان وی به امام (ع) گرایش پیدا کنند در پاسخ گفت: او را نمی شناسم.

فرزدق که شاعری معروف و آزاده بود، سخن هشام را شنید، بی درنگ در پاسخ وی به پا خاست و گفت: من او را می شناسم. سپس قصیده ای طولانی در مدح و عظمت و معرفی امام سرود که به قدری رسا و کوبنده بودکه خلیفه اموی از شدت ناراحتی دستور داد او را زندانی کنند. (5)

 

دوران خفقان

 

شهادت امام حسین (ع) و یاران آن حضرت، برای حکومت اموی بسیار گران تمام شده و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و برای آن که این فاجعه فراموش نشود، امام با گریه بر شهیدان و زنده نگه داشتن خاطره  آنان، مبارزه منفی خویش را ادامه می داد.

روزی خدمت گزار آن حضرت عرض کرد: آیا غم و اندوه شما تمام نمی شود؟ حضرت فرمود: وای بر تو! یعقوب پیامبر که فقط یکی از دوازده پسرش ناپدید شده بود، در فراق او آن قدر گریست که چشمانش نابینا شد و از شدت اندوه کمرش خم شد، در حالی که پسرش زنده بود و کاملا از یافتن او ناامید نگشته بود؛ ولی من ناظر کشته شدن پدرم، برادرم، عمویم و هفده نفر از بستگانم بودم که پیکرهایشان در اطرافم نقش زمین شده بود، پس چگونه ممکن است غم و اندوه من پایان یابد؟! (6)

در آن روزی که امام حسین (ع) شهید شد، در سراسر جوامع اسلامی تعداد اندکی مسلمان واقعی باقی مانده بود.

امام صادق (ع) می فرماید: «ارتد الناس بعد الحسین الا ثلثه؛ پس از حسین (ع) تمام مردم به سوی کفر بازگشتند، مگر سه نفر که هنوز در عقاید خود استوار بودند.»

امام سجاد در شرایطی می بایست زمام امور مسلمانان را به عهده گیرد و وظیفه امامت را انجام دهد که فاصله اسلام با مرگ و نابودی ، تنها یک قدم بود.

ممالک اسلامی رو به تیرگی دوران جاهلیت پیش می رفت و ظلم و ستم بر عدالت چیره شده و قدرت در دست مخالفان اهل بیت (ع) بود . امام در این شرایط پا به میدان مبارزه با انحرافات گذاشت.

از یک طرف، امام زین العابدین (ع) برای رسیدن به این هدف بزرگ امکاناتی در اختیار نداشت و از طرف دیگر، قدرت های مادی و ظاهری، همه در اختیار دشمن بود.

در این شرایط ،‌آزادی فکر در جامعه های اسلامی باید تأمین و روح مردم از سیطره حکومت وحشت و ترور یزید خارج می شد.

از آن جا که امام چهارم در عصر اختناق زندگی می کرد و نمی توانست مفاهیم و تعالیم مورد نظر خود را به صورت آشکار بیان کند، از این رو از شیوه موعظه و نصیحت استفاده کرد که بهترین شکل انتقال افکار و اندیشه درست اسلامی در آن شرایط بود، زیرا در عین حال که اثر و نتیجه سیاسی داشت و بر ضد دستگاه حاکم بود، حساسیت حکومت را بر نمی انگیخت.

امام، تبیین مسئله «امامت»؛ یعنی سیستم حکومت ورهبری جامعه اسلامی به وسیله امام معصوم را انجام داده و مردم را به غاصبانه بودن حاکمیت حاکمان فاسق و منافق آگاه می کرد.

بیشترین دوران امامت حضرت سجاد (ع) مصادف بود با دوران خلافت عبدالملک بن مروان که 21 سال طول کشید.

با توجه به فضای سیاسی آن زمان که اختناق شدیدی در جامعه حکم فرما شده بود و با کنترل و نظارت شدیدی که حکومت اموی برقرار ساخته بود، مسلماً هر گونه حرکت مسلحانه، محکوم به شکست بود ، لذا امام سجاد (ع) با تدبیری سنجیده کوشید احساسات سطحی مردم را مهار کرده وسعی کرد تا با تربیت افرادی صالح ، برای تجدید حیات اسلام و بازآفرینی جامعه اسلامی اقدام کند و جان خود و تعداد بسیار معدود یاران قابل اتکای خود را حفظ نماید و میدان را در برابر حریف رها نکند.

امام چهارم با یک سری برنامه های ارشادی ، فرهنگی و تربیتی، مبارزات غیر مستقیم خود را آغاز کرد و امامت را به صورت مخفی و با تقیه و در زمانی دشوار عهده دار گردید. (7)

 

نشر احکام و آثار تربیتی و اخلاقی

از جمله فعالیت های امام (ع) در عصر خویش، نشر احکام اسلام و تبیین مباحث تربیتی و اخلاقی بود.

امام در این زمینه، گام های بلند و بزرگی برداشتند، به طوری که دانشمندان را به تحسین و اعجاب وا داشته است؛ دانشمند بزرگ شیعه ، شیخ مفید در این زمینه می نویسد:« فقهای اهل تسنن، به قدری علوم از او امام سجاد (ع) نقل کرده اند که به شمارش نمی گنجد و مواعظ و دعاها و فضایل قرآن و حلال و حرام، به حدی از آن حضرت نقل شده است که در میان دانشمندان مشهور است و اگر بخواهیم آنها را شرح دهیم، سخن به درازا می کشد... .» (8)

نمونه ای از تعالیم تربیتی و اخلاقی که از امام چهارم به یادگار مانده، مجموعه ای است به نام «رساله حقوق» که امام طی آن، وظایف گوناگون انسان را چه در پیش گاه خدا و چه درباره خویشتن و دیگران، بیان نموده است.

ازدیگر آثار معنوی ارزشمندی که از امام سجاد (ع) به یادگار مانده، صحیفه سجادیه است که مشتمل بر علوم و معارف و حکمت هاست.

 

امام سجاد (ع) و واقعه حره

از جمله اتفاقات دوران امام سجاد (ع) که به دست جنایتکاران اموی در مدینه صورت گرفت، «واقعه حره» بود. پس از حادثه عاشورا، اهل مدینه به رهبری عبدالله بن حنظله، امویان و یاران آنان را که قریب به یک هزار نفر بودند و نیز خانه مروان بن حکم را محاصره کردند ، وی و اطرافیان او را با خفت و خواری از شهر راندند.

چون خبر قیام مردم مدینه و اخراج امویان به یزید رسید، وی مسلم بن عقبه را که از سرسپردگان دربار بنی امیه بود، با پنج هزار نفر ، برای سرکوبی نهضت به مدینه فرستاد و به وی گفت: «طی سه روز هر چه دارند از اموال و سلاح و طعام، همه را غارت کن و در اختیار سپاه بگذار.»

سپاه شام به مدینه حمله کرد و پس از وقوع جنگی خونین بین دو گروه، قیام شکست خورد. مسلم به مدت سه روز دست سپاهیان خویش را در کشتن مردم و غارت شهر باز گذاشت و شامیان ، جنایات زیادی مرتکب شدند.

هر چند قیام حره جهات خوبی مانند ضدیت با بنی امیه و عهده داری قیام به دست مردمانی عابد و زاهد را با خود همراه داشت، اما جهاتی منفی نیز داشت که موجب شد امام سجاد (ع) از شرکت در آن، امتناع ورزد:

الف – عدم وجود ماهیت شیعی در این قیام

ب – عدم مشورت با امام (ع) در خصوص رهبری قیام یعنی عبدالله ین حنظله

ج – قرار دادن شهر مدینه به عنوان مرکز حکومت و اهانت و هتک حرمت به شهر پیامبر

 

امام (ع) با ارزیابی شرایط و ونیز وجود اختناق شدیدی که پس از شهادت امام حسین (ع) به وجود آمده بود، شکست نهضت مدینه را پیش بینی می کرد و می دانست که کمترین همکاری با مبارزان، پی آمد هایی را برای شیعه به دنبال دارد. از این رو، برای حفظ جان اقلیت شیعه برای آینده، امام (ع) از شرکت در چنین قیامی امتناع کرد.

 

قیام مختار

مختار، فرزند ابوعبیده بن مسعود ثقفی ، قبل از واقعه کربلا، یکی از شیعیان معروف کوفه بود ، هنگامی که مسلم بن عقیل به کوفه فرستاده شد، در منزل او اقامت کرد و در زمان حکومت ابن زیاد به زندان افتاد.

در تمام مدتی که واقعه کربلا رخ داد ، مختار در زندان ابن زیادبود ، بسیار شکنجه شد و حتی یک چشم خود را از دست داد بود، تا این که با وساطت «عبدالله بن عمر» ، شوهر خواهرش از زندان رهایی یافت و به دلیل وحشتی که ابن زیاد از تحریکات مختار علیه امویان داشت، دستور داد ظرف سه روز کوفه را ترک کند.

مختار پس از آن به مکه رفت و با ابن زبیر (حاکم وقت کوفه) بیعت کرد تا با همکاری هم علیه امویان اقدام کنند، اما وجود اختلاف نظرها مانع همکاری آنها شد.

مختار به کوفه بازگشت. آمدن او به کوفه مصادف با آمادگی توابین برای خروج از شهر بود، اما چون مختار اعتقادی به اقدام سلیمان نداشت به صراحت گفت: سلیمان، با جنگ و سیاست آشنا نیست.

تبلیغات مختار موجب کندی کار توابین شد و عده ای از آنان به مختار پیوستند.

هنگامی که خبر شکست و بازگشت توابین به کوفه رسید، مختار در زندان بود.

او ضمن نوشتن نامه تسلیتی برای رفاعه بن شداد، ضمن تمجید از سلیمان ، بازماندگان توابین را دعوت به قیام کرد.

در شرایطی که مختار در آن اقدام به قیام کرد ، ‌گرایش های شیعی مردم دیده می شد. مردم به رغم بی وفایی هایی که در حمایت از خاندان علی (ع) از خود نشان داده بودند، قلباً شرافت و فضیلت خاندان علی (ع) را باور داشته و خود را به دلیل ضعف و سستی خود در گذشته  سرزنش می کردند.

مختار در این شرایط می بایست قیام خود را به گونه ای با خاندان علی (ع) مرتبط سازد ،‌لذا در آغاز کار، خود را نماینده محمد حنفیه (فرزند علی بن ابی طالب) معرفی کرد. حمایت محمد حنفیه باعث پشتیبانی شیعیان از مختار شد و در نتیجه 17 هزار نفر با او بیعت کردند.

مختار گروهی را به فرماندهی ابراهیم بن اشتر نخعی به جنگ حاکم کوفه فرستاد که آنها با شعار «یا منصور امت» و «یالثارات الحسین» که شعار اصلی جنبش مختار بود، توانستند عبدالله بن مطیع، والی کوفه را شکست داده و کوفه را پایگاه قیام خود قرار دهند.

در ادامه مختار به موصل لشکر کشید و بر آن نواحی تسلط یافت.  284 اسیر را که در جنگ کربلا حضور داشتند، کشت و در مرحله  بعد، سه هزار نفر از کسانی که در واقعه کربلا شرکت داشتند، را به قتل رساند که از جمله آنان، شمر بن ذی الجوشن، عمر سعد و پسرش بود.

در زمان قیام مختار، امام سجاد (ع) در مدینه به سر می برد.

می گویند: هنگامی که مختار موفق شد در کوفه شیعیان را به سوی خود جذب کند، از امام سجاد (ع) استمداد جست، اما امام روی خوش نشان نداد. (9)

چنین موضعی از جانب امام با توجه به سیاستی که تا به آخر دنبال کرد، منطقی به نظر می رسید.

 

عبادت و بندگی امام سجاد (ع)

امام زین العابدین (ع) در عبادت و بندگی خدا، معروف است به آقا و زینت عبادت کنندگان.

آن قدر پیشانی بر خاک سایید که همه مواضع سجده اش پینه بست و به همین دلیل آن بزرگوار را «ذوالثفنات» (دارای پیشانی پینه بسته) نامیدند. (10)

چون می خواست وضو بگیرد، رنگ چهره اش دگرگون می شد، وقتی از علت آن جویا می شدند، می فرمود: « آیا می دانید در مقابل چه کسی می خواهم بایستم؟» (11)

شیخ مفید از طاووس یمانی نقل می کند که: «شب هنگام داخل حجر اسماعیل شدم. علی بن الحسین (ع) نیز وارد حجر شد و به نماز ایستاد، وقتی به سجده رفت، با خود گفتم: یکی از بهترین افراد اهل بیت (ع) به نماز ایستاده، گوش کنم چه می گوید. پس شنیدم که در سجده می فرمود: بنده ی کوچک تو نیازمند درگاه تو وگدای تو خواهنده از تو در پیش گاه توست. طاووس گوید: این دعا را در هیچ اندوهی نخواندم، مگر آن که بر طرف شد. (12)

عبادت های طولانی امام سجاد (ع) برای مردم ، پیام بیداری و راهنمایی به سوی عزت و آزادگی و مبارزه با ظلم و ظالم داشت.

یکی از عبادت هایی که امام سجاد (ع) به شدت به آن علاقه داشت انجام مناسک حج بود.

 

امام سجاد (ع) و مسائل فرهنگی

در عصر امامت امام زین العابدین (ع) جامعه اسلامی دستخوش بحران فکری و عقیدتی بود.

عوامل اساسی این بحران عبارتند از:

1) جدایی جامعه از مکتب اهل بیت (علیهم السلام)

2) ایجاد محدودیت های سیاسی مانند جلوگیری از گفتن و نوشتن حدیث

3) فتنه های حکومت با هدف دامن زدن به اختلافات فکری

4) گسترش فتوحات سرزمینی و مسلمان شدن بدون برنامه قوم ها با فرهنگ های متفاوت

مهمترین فعالیت های امام سجاد(ع) در آن شرایط مبارزه با انحرافات فکری بود :

- غالیان

امام ضمن نظارت بر جریان های منحرف فکری درون جامعه شیعه و دیگران ، هنگامی که مشاهده می کرد بعضی از شیعیان گرفتار عقیده غلو شده اند و ممکن است امامان را از شأن بندگی بالاتر برده و به الوهیت آنها معتقد شوند، سخت با آنان مبارزه کردند.

- جبرگرایان

از جریان های خطرناک در زمان امام سجاد (ع)، رواج اعتقاد به جبربود که از طرف دستگاه حاکم برنامه ریزی و اجرا می شد. از مروجان این تفکر می توان به معاویه اشاره کرد.

هم چنین یزید کشته شدن امام حسین (ع) را کار خدا معرفی کرد که حضرت در پاسخ فرمود : «پدرم را مردم کشتند، نه خدا.»

- مشبهه

در عصر امام سجاد (ع)، توحید خالص، یعنی منزه دانستن خداوند از تشبیه به مخلوق ، فراموش شد و برخی عالمان درباری ، عقیده به تجسیم و تشبه را تبلیغ کردند.

آن حضرت وقتی می شنید گروهی قائل به جسمیت خدا شده اند، ناراحت می شد و به زیارت مزار مطهر رسول خدا (ص) می رفت ، دست به دعا بر می داشت و در آن دعا، بطلان این عقیده را نیز اعلام می کرد.

د) متصوفه

یکی از اقدامات مهم امام (ع)، خط بطلان کشیدن بر روش گروهی بود که از دنیا بریده بودند ،در برابر مردم ، هیچ گونه احساس مسئولیتی نمی کردند و فقط به عبادت می پرداختند.

در سالی که مردم مکه و حاجیان برای طلب باران به گروهی از همین عابدان زاهد نما متوسل شدند و آنان دعا کردند ولی اجابت نشد، امام نزد آنان رفت و خطاب به آنان فرمود: آیا در بین شما کسی نیست که خداوند رحمان او را دوست داشته باشد؟

گفتند: «ای جوان! ما فقط دعا داریم و اجابت از اوست.»

امام (ع) فرمود: «از کعبه دور شوید! چه این که اگر یکی از شما محبوب خداوند رحمان می بود، دعایش اجابت می شد.»

سپس حضرت نزدیک کعبه رفت و به سجده افتاد و دعا کرد. هنوز دعایش تمام نشده بود که باران گرفت. (13)

- عالمان درباری

حاکمان اموی برای آن که بتوانند بر مسلمانان حکومت کنند، چاره ای جز جلب اعتقاد قلبی آنان به مشروعیت فعالیت های خود نداشتند. در جامعه اسلامی آن زمان، افراد بسیاری دستگاه خلافت را اسلامی می پنداشتند و این به دلیل اقدامات بسیار دستگاه های اموی، برای مشروع جلوه دادن حاکمیت خویش بود.

یکی از این امور، جذب محدثان و عالمان دینی به دربار بود تا حدیث هایی را از زبان پیامبر (ص) یا صحابه بزرگ آن حضرت به نفع خویش جعل کنند تا بدین وسیله زمینه فکری پذیرش حکومت آنان در جامعه فراهم شود.

محمد بن مسلم زهری، یکی از عالمان درباری بود که به نفع حکومت اموی کتاب نوشت و جعل حدیث کرد و از این طریق به آنان در رسیدن به اهداف شان کمک می کرد. (14)

 

منابع:

 

1-  شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 137

2-  قرآن کریم ، سوره آل عمران ، آیه 145

3-  بحارالانوار، ج 45، ص 117 و 118

4-  همان، ج 46، ص 138

5-  همان ،‌ص 127و 125

6-  همان ، ص 108

7-  تاریخ یعقوبی، تعلیق ازسید محمد صادق بحرالعلوم، ج 3، ص 27 و 29

8-  شیخ مفید، الارشاد، ص 260

9-  رسول جعفریان، تاریخ خلفا، ص 546

10-  تاریخ یعقوبی ، ص 303

11-  شیخ مفید، الارشاد، ص 143

12-  همان ،‌ص 144-143

13-  طبرسی ،‌الاحتجاج ، ص 317-316

14- تاریخ یعقوبی ، ج 2 ، ص 261

 برای مشاهدۀ منبع این مطلب اینجا کلیک نمایید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد