چکیده:
تولید و اشاعه دانش و نقد آن، کارکردی است که عمدتاً از مؤسسات
آموزش عالی، انتظار می رود. در سالهای قبل و خصوصاً در دهه های میانی قرن
گذشته، مسائل و مشکلات آموزش عالی، عمدتاً درونی بوده و براساس همین بینش،
کمتر به چالشهایی که مرتبط با عوامل بیرونی سازمانها است، پرداخته شده.
فضای فیزیکی، آزمون ورودی، امکانات رفاهی برای دانشجویان و ... عمدتاً از
مسائل درون سازمانی هستند.
با پیشرفت فنآوری خصوصاً فنآوری اطلاعات و ارتباطات، دانشگاه ها در
تعامل بیشتری با محیط پیرامون خود قرار گرفته اند. لذا، بر همین اساس ضرورت
دارد با رویکردی چالش محور به آموزش عالی نگریسته شود. نحوه و چگونگی
اشتغال دانش آموختگان، روند تغییرات جمعیتی نظام های حکومتی و بینش های
سیاسی، پدیده فرار مغزها و ... از جمله چالشهایی هستند که نظام آموزش عالی
در دوران معاصر با آنها در کشاکش است. امروزه دانشگاه با توجه به اوضاع
جهانی یعنی وضعیت علمی، فناورانه، اقتصادی و وضعیت بین المللی با چالش های
بزرگی مواجه است. شناخت این چالش ها به ما کمک می کند تا بتوانیم خودمان را
برای رسیدن به توسعه آماده کنیم. در این مقاله به برخی از مهمترین
چالشهای آموزش عالی در ایران به صورت مختصر اشاره می کنیم.
مهرماه، زمانی برای آغازی نو است. تقویمها با منطق چرخهای که در خود دارند، یک امید هرچند کوچک را حمل میکنند؛ اینکه بتوان دست به بهبود موقعیتها و زمینههایی زد تا زندگی بهتری برای شمار بزرگتری از مردم فراهم آید. اول مهر، یکی از این نقاط چرخهای در تاریخ ماست که یک جامعه مبتنی بر کشاورزی و زایندگی را همیشه به آینده و آغازی دوباره امیدوار میکند. وضعیت امروز در آموزشوپرورش و دانشگاههای ما، وضعیتی بهدور از موقعیتهای آرمانی است و این را هم کنشگران درون آنها میدانند و هم کسانی که این موقعیتها برای تربیت ایشان ساخته شده است؛ یعنی دانشآموزان و دانشجویان. ابتدا لازم است به عنوان چارچوب بحث، به خطرات بزرگی که این نهادها را تهدید میکنند اشاره کنم. کالاییشدن و سلطه اقتصاد مصرفگرا میتواند همه دستاوردهای مردمسالارانه بیش از صد سال کوشندگان آموزش در کشور را بر باد دهد. در کنار این خطر، نخبهگرایی و این تمایل بیمارگونه و کاذب به «برترین»، «بهترین» و «سرآمد»بودن و درنتیجه تلاش برای تمرکز بر «استعدادهای درخشان» به جای بالابردن سطح عمومی نظام آموزشی نیز به عنوان تهدید وجود دارد. سومین موضوع، خطرات یک راهحل غلط و وابسته به دو مورد پیشین، یعنی کمیگرایی و تفکر مهندسی است؛ اینکه تصور کنیم هر قدر تعداد دانشآموزان، دانشجویان و استادان و دانشگاهها بیشتر شود و این نهادها بزرگتر و سرشارتر از رشتههای گسترده و مقالات علمی و نشریات و... شوند، ما از نظر علمی در وضعیت بهتری قرار میگیریم. نتیجه این خطرات بهوجودآمدن یا تداوم نقاط سیاهی است، مانند غول کنکور و فساد ناشی از آن، بیماری همهگیر کلاسهای تقویتی و کتابهای کمکآموزشی و تدریس خصوصی و رقابتها و مسابقات بیپایان، تقلبهای علمی در همه سطوح و وضعیت اسفبار جذب و ارتقا و پایینآمدن اعتبار مدارک و عناوین دانشگاهی در سطح جامعه. اما آیا میتوان چشماندازهای مثبتی را دراینمیان مطرح کرد؟ بله، پاسخ به این پرسش، مثبت است. حتی در بدترین شرایط اگر قدم اول، یعنی شناخت مشکلات و آسیبشناسی درست انجام شود، درمان و ازمیانبردن مشکلات نیز ممکن است؛ ازاینرو به گمان ما اقداماتی هست که میتوان بهمثابه چارچوبهای اصلی خروج از بحران آموزشی یا کمک در این زمینه انجام داد. در زمینه آموزشوپرورش، مهمترین اقدام، تخصیص بودجه کافی برای بهبود وضعیت مدارس عمومی (دولتی و مردمی) است تا به بهبود وضعیت آموزگاران و رساندن معیشت آنها به موقعیتی که بتوانند به کار خویش واقعا دل دهند و امکان تداوم مناسب آن را داشته باشند، منجر شود. بهبود وضعیت فیزیکی و کالبدی مدارس، تمرکززدایی از آنها با دنبالکردن یک سیاست محلهمحور و دادن اختیارات بیشتر به شهرداریهای محلی برای مدیریت مدارس و استفاده بیشتر از بودجههای عمومی به جای فشارآوردن به والدین، ضرورتی مطلق دارد. مدارس دولتی ما باید به سوی الگوی دولت، رفاهی پیش روند و برای کشوری همچون ایران با درآمدهای بالای عمومی این به هیچ عنوان چشماندازی غیرقابلتصور نیست. گسترش نظام آموزش دبستانی و دبیرستانی میتواند و باید از طریق مردممحورکردن آنها انجام شود، یعنی امکاندادن به ایجاد مدارس غیردولتی هرچهبیشتر؛ اما مدرسه غیردولتی به معنی مدرسه «خصوصی» پولی، نیست.
اولین مدارس جدید در ایران +عکس
به گزارش نیریمیز، تاریخچه تاسیس مدارس جدید در ایران به دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار باز میگردد. به طور مشخص این فرآیند با اراده زنده یاد میرزاتقی خان امیر کبیر و حمایت شاه کلید خورد که نتیجه آن تاسیس مدرسه دارالفنون در تهران بود. این روند که به تدریج به شهرستانها نیز تعمیم یافت در پی آن بود که در کنار تدریس تعالیم مذهبی، علوم و فنون جدید را نیز به نوباوگان بیاموزد.
این مدارس پس از ظهور رضاخان و شروع پروسه دین زدایی وی، دچار تحولات جدی شد. در تصاویر پیش روی، جلوههایی از کارکرد این مدارس در تهران و سایر ولایات نمایان گشته است.
مقدمه:
هدف از نگارش این مقاله مقایسه ی دو کشور آسیایی یعنی ایران و ژاپن می باشد. دو کشوری که در قرن گذشته مشتاق آگاهی از راز و رمز موفقیت غرب بوده اند. دو کشوری که اکنون یکی از آنها چنان توسعه یافته است که امروزه پژوهشگران زیادی به دنبال کشف رموز موفقیت سریع آنها در توسعه ی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی هستند.
بیشترین تأکید ما در این بررسی ریشه های پیشر فت ژاپن در مقایسه با ایران است ،این که چگونه کشور ژاپن درکمترین زمان توانست پله های ترقی را طی کند و در عصر حاضر تبدیل به یک کشور صنعتی شود و اینکه چرا ایران که روزی مهد تمدن بوده ،اکنون تبدیل یک کشور در حال توسعه شده که دارای چالش های زیادی در زمینههای مختلف فرهنگی ،اجتماعی ،اقتصادی و صنعت شده است.
اتفاق بسیار مهمی در جغرافیای فکر، فلسفه و مدیریت در آموزش و پرورش به وقوع پیوسته است که به جز شناختِ درست آن امکان تحوّل در نظام آموزشی ما وجود نخواهد داشت.
اتفاق بسیار مهمی در جغرافیای فکر، فلسفه و مدیریت در آموزش و پرورش به وقوع پیوسته است که به جز شناختِ درست آن امکان تحوّل در نظام آموزشی ما وجود نخواهد داشت. در کشورهای در حال توسعه که هنوز نظام آموزشی، معطوف به قالب ها و روش های سنّتی و مدرسه محور است و از سویی شرایط غالب جهانی، پذیرش روش های نوین را ایجاب نموده، بازتعریف و فهم زمینه های فکریِ تحوّلِ نوین آموزشی و تلاش برای سازگاری بین شرایط بومی با شرایط مدرن را ضروری ساخته است، به گونه ای که بدون داشتن تصویری درست از این شرایط نمی توان رسیدن به نتایج مطلوب را انتظار داشت. نوشتار حاضر بخشی از یک پژوهش است که تقدیم خوانندگان محترم می شود.
مهم ترین تغییرات فکری و فلسفی در آموزش و پرورش جدید در عصر مدرن به فراخور تحوّلی که در مفهوم انسان ایجاد شد، جایگاه فرد در معادلات فردی و اجتماعی دستخوش تغییر گردید. طبیعی است که جلوه های نوین توسعه یافتگی کشورها به مثابه عینیت هایی (Objectivity) هستند که ریشه در ذهنیت های (Subjectivity) فکری و فلسفی خاص خود دارند. در این بین اتفاق اساسی و مهم این بوده است که نظام های آموزشی این جوامع بر مبنای این مؤلّفه ها قرار گرفت. در این جا تحوّلی که در هندسه فکری و در سپهر برنامه ریزی و اجرایی آموزش وپرورش به وجود آمد به این شرح است:
۱) محوریتِ یادگیری و یادگیرنده
سخن از مخاطب و انسان در شرایط جدید است. همان گونه که می دانیم هر شرایطی، تربیت، شخصیت و ذهنیت خاص خود را می طلبد. اشتباه است که بتوان پنداشت تا دیروز در یک کشور یک روش آموزشی مثلاً روش سنّتی تعلیم و تربیت حاکم بود و امروز بتوان شرایط و شیوه های مدرن آموزشی را همچون آموزش الکترونیکی، آموزش رسانه ای، آموزش از راه دور و رایانه ای را جایگزین روش های قدیمی نمود. نکته اساسی که همواره در «جوامعِ پذیرنده» وجود دارد، عدم توجه و غفلت از زمینه فکری یک پدیده مدرن است. «تحوّل در مفهوم انسان»، شالوده ی اساسی فهم شرایط جدید به خصوص در حوزه ی آموزش و پرورش است. انسان در شرایط مدرن به موجودی خوداندیش تبدیل شده به گونه ای که همه چیز را در ظرف عقل و اندیشه خود به محک تجربه و شناخت درمی آورد.